در عهد نرسه مرزبان آذربایجان بود و یکی از اشراف درجۀ اول محسوب میشد. (ایران در زمان ساسانیان ص 159). ظاهراً این لقب را در جوانی خود در عهد شاپور اول گرفته بود. (ایران در زمان ساسانیان ص 433)
در عهد نرسه مرزبان آذربایجان بود و یکی از اشراف درجۀ اول محسوب میشد. (ایران در زمان ساسانیان ص 159). ظاهراً این لقب را در جوانی خود در عهد شاپور اول گرفته بود. (ایران در زمان ساسانیان ص 433)
رازی، یکی از دو تن مقتدرترین نجبای ایران در زمان پادشاهی پیروز یزدگرد ساسانی، ایران سپاهبد و سپاهبد سواد در زمان پادشاهی قباد پسر پیروز، (فهرست ولف) : در زمان پیروز مقتدرترین نجبای ایران دو تن بودند، یکی زرمهر یاسوخرا از خانوادۀ بزرگ قارن، که اصلاً شیرازی و حکمران ایالت سکستان بود و لقب هزارفت داشت، دیگر شاپور، که از مردم ری و خاندان مشهور مهران بود، لازار فرپی حکایت می کند که این دو سردار با لشکر بسیار در ایبری و ارمنستان بجنگ مشغول بودند و همین که خبر مرگ پیروز به آنان رسید معجلاً به تیسفون شتافتند، تا نفوذ خود را در انتخاب پادشاه جدید بکار برند، بلاش برادر پیروز انتخاب شد و در زمان سلطنت این پادشاه فرمانروای حقیقی ایران زرمهر بود، (ایران در زمان ساسانیان ص 317 و 318) در سالهای نخستین سلطنت قباد، زرمهر (سوخرا) کماکان مرتبت خود را حفظ کرد و حائز مقام نخستین در میان اشراف بود، اما قباد پیوسته در دل داشت که خود را از تسلط و استیلای این مرد جاه طلب و خطرناک نجات دهد، پس رقابتی را که در میان زرمهر و شاپور مهران افتاده بود مغتنم شمرد، شاپور را، که در این وقت منصب ایران سپاهبذ داشت (طبری)، و در عین حال سپاهبذ ناحیۀ سواد نیز بود (نهایه)، در نهان با خود یار کرد و زرمهر رابهلاکت رسانید، این واقعه در سرتاسر کشور شهرت عظیم یافت و مبداء ضرب المثلی شد به این عبارت ’باد سوخرا از وزیدن فرو ماند و بادی از جانب مهران وزیدن گرفت’، (طبری ص 885)، یا بنا بر روایت نهایه: ’آتش سوخرا فرو مرد وباد شاپور وزید، ’ (نهایه ص 226)، با وجود این در تاریخ ذکری از این شاپور مهران نیست، گویا پس از رقیب خود دیری نزیسته است، (ایران در زمان ساسانیان صص 360- 361)، و رجوع به شاپوربن بهرام شود: چو شاپور رازی بیاید ز جای بدرّد دل بدکنش سوفرای، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291)، به نزدیک شاپور رازی شود بر آواز نخچیر بازی شود، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291)، چو برخواند آن نامۀ کیقباد بخندید شاپور مهرگ نژاد، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291)، چو بنشست شاپور با سوفرای فراوان زدند از بد و نیک رای فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2292)، و داستان عاقبت زرمهر (سوخرا) در شاهنامۀ فردوسی به این شرح آمده است: چو بشنید شاپور پایش ببست بزد نای رویین و خود بر نشست بیاوردش از پارس پیش قباد قباد از گذشته نکرد ایچ یاد بفرمود کو را بزندان برند بنزدیک ناهوشمندان برند ز شیراز فرمود تا هر چه بود زرنج وز گنج وز کشت و درود بتازید یکسر سوی طیسفون سپارد بگنجور او رهنمون، فردوسی (شاهنامه ج 8 ص 2293 ابیات 99ببعد)
رازی، یکی از دو تن مقتدرترین نجبای ایران در زمان پادشاهی پیروز یزدگرد ساسانی، ایران سپاهبد و سپاهبد سواد در زمان پادشاهی قباد پسر پیروز، (فهرست ولف) : در زمان پیروز مقتدرترین نجبای ایران دو تن بودند، یکی زرمهر یاسوخرا از خانوادۀ بزرگ قارن، که اصلاً شیرازی و حکمران ایالت سکستان بود و لقب هزارفت داشت، دیگر شاپور، که از مردم ری و خاندان مشهور مهران بود، لازار فرپی حکایت می کند که این دو سردار با لشکر بسیار در ایبری و ارمنستان بجنگ مشغول بودند و همین که خبر مرگ پیروز به آنان رسید معجلاً به تیسفون شتافتند، تا نفوذ خود را در انتخاب پادشاه جدید بکار برند، بلاش برادر پیروز انتخاب شد و در زمان سلطنت این پادشاه فرمانروای حقیقی ایران زرمهر بود، (ایران در زمان ساسانیان ص 317 و 318) در سالهای نخستین سلطنت قباد، زرمهر (سوخرا) کماکان مرتبت خود را حفظ کرد و حائز مقام نخستین در میان اشراف بود، اما قباد پیوسته در دل داشت که خود را از تسلط و استیلای این مرد جاه طلب و خطرناک نجات دهد، پس رقابتی را که در میان زرمهر و شاپور مهران افتاده بود مغتنم شمرد، شاپور را، که در این وقت منصب ایران سپاهبذ داشت (طبری)، و در عین حال سپاهبذ ناحیۀ سواد نیز بود (نهایه)، در نهان با خود یار کرد و زرمهر رابهلاکت رسانید، این واقعه در سرتاسر کشور شهرت عظیم یافت و مبداء ضرب المثلی شد به این عبارت ’باد سوخرا از وزیدن فرو ماند و بادی از جانب مهران وزیدن گرفت’، (طبری ص 885)، یا بنا بر روایت نهایه: ’آتش سوخرا فرو مرد وباد شاپور وزید، ’ (نهایه ص 226)، با وجود این در تاریخ ذکری از این شاپور مهران نیست، گویا پس از رقیب خود دیری نزیسته است، (ایران در زمان ساسانیان صص 360- 361)، و رجوع به شاپوربن بهرام شود: چو شاپور رازی بیاید ز جای بدرّد دل بدکنش سوفرای، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291)، به نزدیک شاپور رازی شود بر آواز نخچیر بازی شود، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291)، چو برخواند آن نامۀ کیقباد بخندید شاپور مهرگ نژاد، فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2291)، چو بنشست شاپور با سوفرای فراوان زدند از بد و نیک رای فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2292)، و داستان عاقبت زرمهر (سوخرا) در شاهنامۀ فردوسی به این شرح آمده است: چو بشنید شاپور پایش ببست بزد نای رویین و خود بر نشست بیاوردش از پارس پیش قباد قباد از گذشته نکرد ایچ یاد بفرمود کو را بزندان برند بنزدیک ناهوشمندان برند ز شیراز فرمود تا هر چه بود زرنج وز گنج وز کشت و درود بتازید یکسر سوی طیسفون سپارد بگنجور او رهنمون، فردوسی (شاهنامه ج 8 ص 2293 ابیات 99ببعد)